باغ تاریک
وقتی سرمای جهان دلم را می فسرد
به سراغت می آمدم
با گیتاری از ترانه های ابری
و آوازی از عطر کاجستان های سرد
درزیر درختانت می نشستم و میخواندم
روشنایی مبهم غروب های مه آلود را
و پچ پچ آرام و کودکانه رود را
درآرزوی رفتن به سراشیب دره های دور
وقتی جهان تاریک میشد و ابرآلود
قلبم را برمیداشتم
وگام زنان درزیر افراهای پائیزی ات می گذشتم
درجستجوی رد پای آخرین پرنده بازمانده از کوچ
و آخرین آواز به جا مانده درخاموشی قصل
اما زمان چه زود میگذرد
من مانده ام با گیتاری از ترانه های ابری
و چشم اندازی از درختان تاریک
و باد که هو هو کنان آخرین برگهایت را جارو میکند
و آخرین آوازت را با خود می برد
وقتی سرمای جهان دلم را می فسرد
به سراغت می آمدم
با گیتاری از ترانه های ابری
و آوازی از عطر کاجستان های سرد
درزیر درختانت می نشستم و میخواندم
روشنایی مبهم غروب های مه آلود را
و پچ پچ آرام و کودکانه رود را
درآرزوی رفتن به سراشیب دره های دور
وقتی جهان تاریک میشد و ابرآلود
قلبم را برمیداشتم
وگام زنان درزیر افراهای پائیزی ات می گذشتم
درجستجوی رد پای آخرین پرنده بازمانده از کوچ
و آخرین آواز به جا مانده درخاموشی قصل
اما زمان چه زود میگذرد
من مانده ام با گیتاری از ترانه های ابری
و چشم اندازی از درختان تاریک
و باد که هو هو کنان آخرین برگهایت را جارو میکند
و آخرین آوازت را با خود می برد
1 comment:
در شعرها و نقاشیهای زیباتان زندگی جاریست و رهایی را آواز میدهد
شاد و پیروز باشید*
ری سفر
Post a Comment