دوشعر - زری اصفهانی

| | 0 comments


خروسان پاییز
اینجا تنها خروسان پاییزاند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و تاج رنګینشان از مخمل برګ های زرد
ایستاده
نه بر بام صبح
که برګنبدهای غروب
و آواز میدهند
ستاره ها ی خفته را
روز اما با جامه های نارنجی اش ګذشته است
همچون بودایی در سکوت
بسوی آتشګاه های پنهان درافقهای دور
اینجا تنها خروسان پاییز اند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و آخرین آوازهایشان برګنبدهای غروب
»»»»
آواز غمګین باد

آه اګرابر خوشه های ماه را نمی چید
میتوانستم امشب دوباره مست کنم
درتاکستان های آبی
وبرقصم در نور فانوس های سبز
آه اګر ابر خوشه های ماه را نمی چید

For A Dark Garden زری اصفهانی

| | 1 comments

باغ تاریک
وقتی سرمای جهان دلم را می فسرد
به سراغت می آمدم
با گیتاری از ترانه های ابری
و آوازی از عطر کاجستان های سرد
درزیر درختانت می نشستم و میخواندم
روشنایی مبهم غروب های مه آلود را
و پچ پچ آرام و کودکانه رود را
درآرزوی رفتن به سراشیب دره های دور

وقتی جهان تاریک میشد و ابرآلود
قلبم را برمیداشتم
وگام زنان درزیر افراهای پائیزی ات می گذشتم
درجستجوی رد پای آخرین پرنده بازمانده از کوچ
و آخرین آواز به جا مانده درخاموشی قصل

اما زمان چه زود میگذرد
من مانده ام با گیتاری از ترانه های ابری
و چشم اندازی از درختان تاریک
و باد که هو هو کنان آخرین برگهایت را جارو میکند
و آخرین آوازت را با خود می برد