خروسان پاییز
اینجا تنها خروسان پاییزاند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و تاج رنګینشان از مخمل برګ های زرد
ایستاده
نه بر بام صبح
که برګنبدهای غروب
و آواز میدهند
ستاره ها ی خفته را
روز اما با جامه های نارنجی اش ګذشته است
همچون بودایی در سکوت
بسوی آتشګاه های پنهان درافقهای دور
اینجا تنها خروسان پاییز اند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و آخرین آوازهایشان برګنبدهای غروب
»»»»
آواز غمګین باد
آه اګرابر خوشه های ماه را نمی چید
میتوانستم امشب دوباره مست کنم
درتاکستان های آبی
وبرقصم در نور فانوس های سبز
آه اګر ابر خوشه های ماه را نمی چید
اینجا تنها خروسان پاییزاند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و تاج رنګینشان از مخمل برګ های زرد
ایستاده
نه بر بام صبح
که برګنبدهای غروب
و آواز میدهند
ستاره ها ی خفته را
روز اما با جامه های نارنجی اش ګذشته است
همچون بودایی در سکوت
بسوی آتشګاه های پنهان درافقهای دور
اینجا تنها خروسان پاییز اند که میخوانند
با بالهایشان از ګلهای داودی
و آخرین آوازهایشان برګنبدهای غروب
»»»»
آواز غمګین باد
آه اګرابر خوشه های ماه را نمی چید
میتوانستم امشب دوباره مست کنم
درتاکستان های آبی
وبرقصم در نور فانوس های سبز
آه اګر ابر خوشه های ماه را نمی چید